روز روزگاری در یک دره
شاهزادهای زیبا سوار براسب فلق
از کوهستانهای آبی طلا
از راه رسید
"دوستت دارم
تو قصر جان بخشی منی
و ما تا ابد با هم خواهیم بود"
در دره دخترک زیبائی بود
که شاهزاده به او دل باخت
دخترکی زیبا
از جنس سیب و آینه
"دوستت دارم
تو قصر جان بخشی منی
و ما تا ابد با هم خواهیم بود"
شاهزاده دخترک را افسون کرد
و هر دو سوار بر اسب فلق
رهسپار کوهستانهای آبی طلا شد
"دوستت دارم
تو قصر جان بخشی منی
و ما تا ابد با هم خواهیم بود"
آنها تا ابد در کنار هم باشادمانی زندگی می کردند
اگر اسبشان
مقابل خانه ی یک اژدها
از خستگی تلف نمیشد...#
-ریچارد براتیگان---Richard Brautigan-
...اگه دیوار کجی ها رفته بالا .تا ثریا
دست معمار خدا بود. خشت اول من و ما
چه عیبی داشت اگر فردا جهان بهتر از این می شد
خدا می رفت و یک مادر . پرستار زمین میشد
هرکسی جای خدا بود
شاهد این روزگارو این زمین زار
دست کم معجزه ای می کرد
برای بچه های بی کس و بیمار
اگر کفر کلام من
یکی حرفی بگه بهتر
وگرنه دروازه واژه نمی بازم من کافر
صدای زنگ بی رحمی سر هر کوچه و برزن
به گریه می رسد از درد دل سنگ و دل آهن
من اگه خدا بودم - شهر بم هرگز نمی لرزید
(قسمتی از ترانه من اگه خدا بودم از آلبوم جدید ابی)
این سرخ گونه
هرگز سخن از درد
نرانده ست
رون آتش می زید
و هراس را با او
یارای برابری نیست
خاموش نشسته به انتظار
زخم را
و گلوله را پاس می دارد
تا آن روز
کز جراحت سهمگین خویش
پرچمی برافرازد
این سرخ گونه
خاموش نشسته به انتظار
تمامی تن من
سرزمین من است
چشم مخملی من
شکوه آینده
امروز
این عشق ماست ، عشق به مردم
بگذار
درفش سرخ
زیبایی ترا بستایم
من کور نیستم
باید ترا بستایم می دانم
اما کجاست
جای دیدن تو
وقتی که هم وطنم بررده
و خاک خوب ترا جراحی می کنند
باید که خاک من
از خون من
بنا گردد
بنای آزادی
بی مرگ و خون
کی میسر شد ؟
پیکار می کنم
می میرم
این است عشق من
می دانی
من ایرانی ام
تو رفتی
شهر در تو سوخت
باغ در تو سوخت
اما دو دست جوانت
بشارت فردا
هر سال سبز می شود
و با شاخه های زمزمه گر در تمام خاک
گل می دهد
گلی به سرخی خون
وصیت نامه خسرو گلسرخی