از کوهستانهای آبی طلا

 

 

 

روز روزگاری در یک دره

شاهزادهای زیبا سوار براسب فلق

از کوهستانهای آبی طلا

از راه رسید

"دوستت دارم

تو قصر جان بخشی منی

و ما تا ابد با هم خواهیم بود"

در دره دخترک زیبائی بود

که شاهزاده به او دل باخت

دخترکی زیبا

از جنس سیب و آینه

"دوستت دارم

تو قصر جان بخشی منی

و ما تا ابد با هم خواهیم بود"

شاهزاده دخترک را افسون کرد

و هر دو سوار بر اسب فلق

رهسپار کوهستانهای آبی طلا شد

"دوستت دارم

تو قصر جان بخشی منی

و ما تا ابد با هم خواهیم بود"

آنها تا ابد در کنار هم باشادمانی زندگی می کردند

اگر اسبشان

مقابل خانه ی یک اژدها

از خستگی تلف نمیشد...#

 -ریچارد براتیگان---Richard Brautigan-

 

نظرات 1 + ارسال نظر
امین چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 05:33 ق.ظ

سلام روزبه جان
وبلاگت خیلی باهال بود. من مخلستم . تو پیوندام میذارمت.

ممنون امین جون که بهم سر زدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد